خاطرات عمر رفته * در نظرگاهم نشسته
بر سپهر لاجوردی * آتش آهم نشسته
ای خدای بینصیبان * طاقتم ده طاقتم ده
قبله گاه ما غریبان * طاقتم ده طاقتم ده
ساغرم شکست ای ساقی * رفتهام زدست ای ساقی
* درمیان توفان*
برموج غم نشسته منم * در زورق شـکستـــه منـــم * ای نـاخـــدای عــالـم
تا نـام مـن رقـم زدهشـد * یکبـاره مـهـــر غـم زدهشــد * بــر ســرنـوشـت آدم
ساغرم شکست ای ساقی * رفتهام زدست ای ساقی
تـو تشنـه کـامم کُشتی * در ســــراب نــــاکــــامـیهــا * ای بــلای نافرجامیها
نبــرده لـب بــــرجــامــی * میکشم بهدوش ازحسرت * بارمستی و بدنامیها
برموج غم نشسته منم * در زورق شـکستـــه منـــم * ای نـاخـــدای عــالـم
تا نـام مـن رقـم زدهشـد * یکبـاره مُـهـــر غـم زدهشــد * بــر ســرنـوشـت آدم
ساغرم شکست ای ساقی * رفتهام زدست ای ساقی
حکایت از چهکنم؟ * شکایت از کهکنم؟
که خود به دست خود آتش بردل خون شدهی نگران زدهام
برموج غم نشسته منم * در زورق شـکستـــه منـــم * ای نـاخـــدای عــالـم
تا نـام مـن رقـم زدهشـد * یکبـاره مـهـــر غـم زدهشــد * بــر ســرنـوشـت آدم
تـو تشنـه کـامم کُشتی * در ســــراب نــــاکــــامـیهــا * ای بــلای نافرجامیها
نبــرده لـب بــــرجــامــی * میکشم بهدوش ازحسرت * بارمستی و بدنامیها
برموج غم نشسته منم * در زورق شـکستـــه منـــم * ای نـاخـــدای عــالـم
تا نـام مـن رقـم زدهشـد * یکبـاره مـهـــر غـم زدهشــد * بــر ســرنـوشـت آدم
ساغرم شکست ای ساقی * رفتهام زدست ای ساقی
""معینی کرمانشاهی""